فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

” آخرین عُقاب “


۲۵ مهر ۱۳۹۷

 

گرداگردت را رویا فراگرفته است

از موهایت

ابرها عبور می کنند

و بارانها می بارند !

شانه های برفی ات

در مِه فرو رفته است

و سکوتی وهم انگیز

          سرتاسرِ این حوالی را

                در بر گرفته است

دیگر پرنده ای نمانده است

تا دراین کرانه بمانَد

و بر لبه ی سکوت بخوانَد

و من 

آخرین عُقابی هستم

که لانه ام را

در این دامنه ی مِه آلود

                گم کرده ام !

#یدالله_گودرزی(شهاب)

http://sh-goodarzi.blogsky.com/

اگر تو نباشی


۱۱ مهر ۱۳۹۷

سرگشتگیِ مرا پایانی نیست

اگر تو نباشی،

از کوچه پسکوچه های کولابا

تا پلّه های سنگی کولوسئوم

از رازهای رازان

تا حیرتِ سبزِ رود سِن

از هزارتوی متروی پاریس

تا خیابانهای مشّجر رُم !

رودی هستم

   سرگشته، خسته، نا آرام

که در مردابهای زمان می ریزد

و باز جاری می شود

            و جاری می شود

از راه و بیراه می گذرد

و هر بار به هیاتی تازه در می آید

به شکل نغمه ای سیّال

یا گلادیاتوری دلزده و بی حال

در آخرین ایستگاه!

سرگشتگیِ مرا پایانی نیست

اگر تو نباشی،

در فراخنای جهان

همه ی راهها به رُم ختم می شوند

امّا در رُم

       همه ی راهها به تو !

 

یدالله گودرزی/ رُم، مرداد ۹۷

من شاعر فیروزه های لاجوردم

۲۵ شهریور ۱۳۹۷

سرشاری از احساس ای پاریسِ بارانی

وقتی که از آرامش و از عشق می خوانی

در روزهایت چکه چکه می چکد خورشید

شبهای تو چون تکّه های روز نورانی

با رقص نور و شورِ آدمها سرت گرم است

“ایفل” برایت صحنه را کرده چراغانی

در تو هزاران چون ونوس غرقِ تماشایند

سرشاری از استوره های نابِ یونانی

درپیش چشم عاشقان، جاری ست رودِ سِن

هر آدم عاشق می شود  اینجا  به آسانی!

**

.. امّا ازاین سیلابِ زیبایی زده بیرون

شورابه های چرکیِ یک زخم پنهانی

در ایستگاهِ آخرین متروی شب،خیس است

یک جُفت چشم ِبیقرارِ داغ و توفانی

از فقر می گرید کسی در پیشِ چشم تو

سرشاری از اندوه ای پاریسِ بارانی !


یدالله گودرزی

(پاریس/شهریور۹۷)

 
من یک غریب بی پناه و دوره گردم
بُگذار گِرداگردِ چشمانت بگردم


آن چشمها، عطّار نیشابوری ام کرد
من شاعر فیروزه های لاجوردم


آبی تر از چشمانِ تو هرگز ندیدم
من دل به دریا می زنم دریانوردم


آواره ام، چون کولیانِ بی سرانجام
دیوانه ام، با اندرونم در نبردم


می خواهمت ای سرنوشتِ ارغوانی
عمری اگرچه در پی ات تاخیر کردم


قطعی ترین بُرهانِ ایمانم تویی، تو!

باور مکن از انتخابم باز گردم


آخر به قلبِ سُرخِ خنجر می زنم من!

پایانِ خونینِ شهابِ سهروردم !


#یدالله_گودرزی

تیتراژ قرار آسمانی

۹ خرداد ۱۳۹۷


ترانه قرار آسمانی

شعر: یدالله گودرزی(شهاب)

آهنگ: مهرزاد و میلاد عسکری – تنظیم: شعیب عرب (گروه آوان ).بشنوید:

پخش‌کننده صوت


یدالله گودرزی

روزی هزاربار به در می زند سکوت !

۲۸ فروردین ۱۳۹۷


در این غروبِ سرد، تَشَر می زند سکوت

امشب دوباره سازِ دگر می زند سکوت

 

وقتی دهانِ پنجره ها بسته می شود

یعنی که بی ملاحظه پر می زند سکوت

 

خورشید مُرده است و در این زمهریرِ مرگ

در لا به لای آینه سر می زند سکوت!

 

وقتی زبانِ زنجره ها را بُریده اند

بر حنجرِ ترانه، تبر می زند سکوت

 

نقشی شبیه بُغضِ کبودِ کبوتران

در کوچه های سردِ سحر می زند سکوت

 

…من در اتاقِ کوچکِ خود فکر می کنم

روزی هزاربار به در می زند سکوت !

 

یدالله گودرزی (شهاب)