یک شهر از اشارتِ دستت شفا گرفت
باید که دستهای تو را از طلا گرفت !
دستِ فرشته های خدا را گرفته است
دستی که درلطافتِ دستِ تو جاگرفت
هم می توان نشانِ خدا را ز تو شنید
هم می شود سراغِ تورا از خداگرفت
نوری که ازسخاوتِ دستِ تو می وزید
کم کم تمامِ هستی ما را فراگرفت
دستانِ من دوساقه ی فرتوت وخشک بود
امّا به دستهای تو پیوست و پا گرفت
ای آخرین بهانه ی بودن به من بگو
آن بیکران که بودکه دستِ مرا گرفت؟!
ابری وزید و فاصله افتاد بینِ ما
یک شهر از ندیدنِ رویت عزا گرفت..!
#یدالله_گودرزی #شاعران_معاصر
عالی بود م