فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

دو شعر کوتاه



سر می روم

از جامه ی سکوتِ خودم
در من هزار خاطره جاری ست
مهتاب می وَزَد
باران ِ حرفهای پیانو
در گوشه ی اتاق
پیراهنِ سکوتِ مرا

به بازی گرفته است!


یدالله گودرزی (شهاب)


باید زبانی اختراع کنم


که فقط من و تو با آن حرف بزنیم


و بقیّه ی پرندگان


و بقیّه ی حیوانات


و بقیّه ی درختان


نه بقیّه ی آدمها
!


یدالله گودرزی (شهاب)



شعر جهان



معلم نیستم
تا یادت دهم چگونه عشق بورزی
چرا که ماهیان نیازی به معلم ندارند
تا شنا یاد بگیرند!
و گنجشک ها نیازی به مربی ندارند
تا پرواز بیاموزند.
تنهایی شنا کن
تنهایی پرواز کن!

عشق، جزوه ی آموزشی ندارد
و بزرگترین عاشقان تاریخ
خواندن و نوشتن نمی دانستند

#نزار_قبانی ترجمه #یدالله_گودرزی

اردیبهشت


در بهشت ِ تازه ی اردیبهشت

حالِ دنیا هست بهتر از بهشت...!

 

حالِ ما خوب است از بارانِ تو

از  بهارِ  جاریِ  دستانِ  تو

 

این بهارِ ناب، چون شعرِ تَر است

مثل یک دیدارِ تازه، نوبر است

 

آسمان ، آیینه کاری می شود

در زمین، آیینه،جاری می شود

 

می شود با خطّی از باران نوشت:

بهترین ماهِ جهان، اردیبهشت..!

 

یدالله گودرزی

مُهره های شَترنگ !




اگر چه از غم دوری من و تو دلتنگیم

ولی به محضِ رسیدن، دوباره می جنگیم !

به جای آینه بودن ، چرا عزیز دلم
میان ِ جامِ بلورین یکدگر سنگیم؟!

جهانِ تلخِ تو تنها دو رنگ دارد و بس
میان معرکه چون مُهره های شَترنگیم!


مگر سفاهتِ تیمور لنگ را داریم

که در طریق ِنفسگیر عشق می لنگیم؟!

حکایت ِمن و تو یک حدیث تکراری است
که مثل سازِ بدآهنگ، ناهماهنگیم!

یدالله گودرزی

شلّیک کن !

با زرنگی، خویش را بر قلبِ من نزدیک کن
کُلت را بردار و بر پیشانی ام شلّیک کن !

عشق ما دارَد به نفرت می رسد، کاری بکن
آخرین سوسوی این فانوس را تاریک کن !

 

دارد این کابوسِ بی پایان به آخر می رسد

کمتر این احساسِ مادرمُرده را تحریک کن!

 

عشق را با دُشمنی کردن یکی پنداشتی

فرقِ این دو واژه را از یکدگر تفکیک کن

 

زخم های روحِ من افزونتر از باران شُدند

بر دلم تیرِ خلاصِ عشق را شِلّیک کن!

 

یدالله گودرزی " شهاب "