۲۶ خرداد ۱۳۹۴
*آنک*
بایاد ۱۷۵غواص پرنده
آسمان ، دریایی ست
که آغوش می گشاید
برای غواص های پرنده !
*یدالله گودرزی
زلال و پاک چون الماس بودند
همه در شکل رفتن خاص بودند
صد و هفتاد وپنج آیینه – ماهی
میان خاک هم غواص بودند !
* یدالله گودرزی
چارانه ها !
تو حادثه ی بزرگ فردایی تو
در ساعت بیست و پنج می آیی تو
باید که تو را دوباره تفسیر کنند
حرف سی وسوم الفبایی تو!
* یدالله گودرزی(شهاب)
با خنده ی من غرق تبسم شده است
با گریه ی من شور و تلاطم شده است
از بند هزار توی جانم رسته است
مردی که میان سایه ها گم شده است !
* یدالله گودرزی(شهاب)
روح و پی استخوان و تن می سوزد
جانم به هوای خویشتن می سوزد
یک عمر به حال همگان سوخت دلم
اکنون دل من به حال” من “می سوزد !
* یدالله گودرزی(شهاب)
بانو! همه ی ترانه ها قربانت
این جان بلا گرفته سرگردانت
چشمان من این دو دربدر می ترسند
از آن دو پلنگ خفته در چشمانت
* یدالله گودرزی(شهاب)
جان سینه ی پر نیاز دارد ای دوست
چشمان تو بس که ناز دارد ای دوست
کوتاه کنم حدیث گیسویت را
این رشته سرِ دراز دارد ای دوست!
* یدالله گودرزی(شهاب)
تو یاس منی! شود که من یاس تو باشم؟!
دلبسته ی شانه های احساس تو باشم؟؟
در بین تمام عاشقانی که تو داری،
ای کاش که من مخاطب خاص تو باشم!!
* یدالله گودرزی(شهاب)