فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

یک جرعه غزل هفت ساله!

به آستان قبله هشتم
ای ستونهای زمین! گلدسته های سربلند!
ای رواق زرنگار! آیینه های بندبند!
ای مقرنس های چوبی، گنبد زرین کلاه
بر سر آن آستان پر شکوه بی گزند
بر سر هفت آسمان، آن مهربان افراشته است
چتری از بال کبوتر، از حریر و از پرند
دست او اینک پناه آهوان خسته است
بال بگشایید از شوق، آهوان درکمند
کفتران آسمانی هم اسیر دام او
می کشاند هر دلی را در رهایی ها به بند
یاد او در عمق دل ها می شکفد مثل نور
نام او در کام جان ها می تراود همچو قند
ای حضور هشتمین! افتادگان غربتیم
دست ما را هم بگیر از لطف، ای بالا بلند!
یداللَّه گودرزى(شهاب) /بهار ٨٢
گل سرسبد
مگر تو می توانی لحظه ای ای خوب، بد باشی؟!
اگر حتّی طریق دل شکستن را بلد باشی
شبیه کودکی هایم پُرم از عشق و از رویا
مبادا آنکه بر احساس پاکم، دست رد باشی
برایت دسته ا ی گل با دلی سرسبز آوردم
به امّیدی که مثل گل همیشه سرسبد باشی
دلم همواره می خواهد بروید بر لبت لبخند
اگر می خواهی آن گونه که راضی می شود باشی!
طلایی می شوم با تو همیشه کیمیای من!
دعای هر شبم این است: با من تا ابد باشی!
یداللَّه گودرزى(شهاب)
هبوط
چگونه وهم ِ زمین سبب شد که تا من از آسمان بیفتم؟!
فرو بغلتم ازاوجِ بودن به دامن این جهان بیفتم؟
مرا مکان اوجِ لامکان بود،مرا سجودِفرشتگان بود
ولی فریب گناه وگندم سبب شد از لامکان بیفتم
چگونه گم شد عصای ایمان؟کجاشد آن روشنای پایان؟
که مثل قومِ کلیم، حیران به تیهِ وهم وگمان بیفتم
کجا شدآن روح عاشقانه؟کجا شدآن حس همدلانه
که باید اکنون در این میانه غریب وبی همزبان بیفتم
چگونه بودم چگونه گشتم؟!-چه سرنوشتِ غم آفرینی!-
که از رهایی و بیکرانی به چنبر نام ونان بیفتم!
مرا دگر شیوه ای نمانده ست به غیرِ رسوایی تو ای عشق
دگر ندارم زخویش باکی که باز هم برزبان بیفتم!
یداللَّه گودرزى(شهاب)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.