فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

غزلهایی از دیر و دور !

۲۸ مرداد ۱۳۹۴

ای مبهمِ همیشه فراتر ز آرزو

تو کیستی و گم شده ای در کجا؟ بگو!


لرزید زانوان من از این همه سکوت

پوسید شور و شوقِ قدم های ِجست وجو


می روید از سکوتم و آوار می شود

اندیشه ی شکستن ِدیوارِ روبه رو


دیری است حسرتِ تو به جانم نشسته است

چون استخوان به چشمم و چون خار در گلو!


از این همه غروبِ پریشان، دلم گرفت

آیا کجاست ساحل امن نگاهِ او؟؟!


این است آن حقیقت همواره ای عزیز!

ما پیر می شویم در آیینه،مو به مو؟


# یدالله گودرزی(شهاب)


می کشم بر شانه هایم غربت ِاندوه را

غربتِ اندوهِ بی مانند ِهمچون کوه را


شانه هایم زیر این بیداد کم می آورند

کاش می شد کوه باشم این غم ِ بشکوه را


کاش دست مهربانی می زدود از روی لطف

لایه لایه دردهایِ مبهم ِانبوه را


کاشکی دریادلی با ما روایت کرده بود

درد های بی شمار ِشاعری نستوه را


دردهایی چون خوره خونِ غزل را می خورّد

کاش می شد باز گویم دردهای روح را…!


# یدالله گودرزی(شهاب)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.