فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

کمی حرفِ بروجردی بگوییم…!

۱۰ بهمن ۱۳۹۲

چند روزپیش به دعوت دوست نویسنده ام جناب الوندی رفتیم به دیدن تئاتر”دایی وانیا”از چخوف نازنین به کارگردانیِ اکبر زنجانپور عزیز. من که زیاد اهل تئاتر نیستم البته به خاطر گرفتاری ونه از سرِ بی رغبتی،ولی این رفتنمان به تئاترشهر خوشایند شد هم ازباب دیدار دوستان وهم تماشای هنرنمایی بازیگران. پیش از شروع، جناب مسافرآستانه وآشنای قدیمی حسین پارسایی را دیدیم واز کارو بارگذشته وحال گپ زدیم. حمید گودرزی ، بازیگر بروجردی وهمسرش هم رسیدند و بحث در حوزه ی تئاترچرخید و او ازعلاقمندی اش به حضور در عرصه بازیگری تئاتربه آقایان پارسایی و مسافر گفت و ماهم ازکار رسانه گفتیم و بحث به بروجرد رسید وگل انداختن این گفتگو درهوای علاقه ی بروجردی ها به شهرشان وباقی قضایا! بعدهم که “دایی وانیا” را دیدیم و خداحافظی.به ذهنم رسید چند بیت دیگر ازمثنوی بروجرد را که دربیست سالگی سروده ام دراینجا بگذارم ، بخشی ازاین شعر را درچند پُست قبلی گذاشته ام که بسیار مورد استقبال همشهریان قرار گرفت وبرای خوانش آن به چند پُست قبلی می توانید مراجعه کنید.
آرزومندم که همشهریانی که ارباب قدرت و مُکنت هستند دست از سیاسی کاری بردارند وبه جدّ به آبادی افزونتر این شهر بیندیشند که می تواند باتوجه به ویژگی هایش ازجمله وسعت فراخ، هوای خوش، مرکزیت و..یکی از گزینه های پایتختی ایران باشد.
بهشت شادی و دریای نوراست
بروجرد از صفا “دارالسرور”است
به نیکی درجهان پیچد طنین اش
بروجرد است و فرهنگ بَرین اش
ببین اسطوره های بی نشان را
که “آرش”برگرفت اینجا کمان را
حصارِکهنه ای دارد فرارو
بروجردی که باشد “شهرِ بارو”
بیا بنگر گلستانِ زمینی
صفای “تختی”و اعیان نشینی!
اگر روحی زتن آزاد داری
بدان! جایی به “جون آباد ” داری!
اگر از” سوزنی” گاهی گذشتی
بزن کوبیده با دیزیِ مَشتی.. !
صفای باغ و آیینه کجا شد؟
بگو احساسِ دیرینه کجا شد؟
تمامِ حاصلِ عمّه قمرتاج
به دستِ بچه هایش گشت تاراج!
بگو آن باغهای بی کران کو؟!
زلال “تِیج” و شورِ ماهیان کو؟
بگو فیلمِ درِپیتی کجا شد؟!
تماشای “گرین سیتی” کجا شد؟!
چرا ازبین مردم رخت بسته
صفای مردمانِ “چال پسته”…؟!
محرّم ،کُنجِ سقاخانه بنشین
به هرکاشانه ای رنگِ عزا بین!
ببین بی تابیِ روشن ضمیران
شکوهِ عشق را در خرّه گیران!
ببین که سکّه ی مهر است رایج
بگیر از خانه ی” آقا ” حوائج
اگرخواهی که تاثیرش بدانی
ببر از خانه ی او استکانی…
بیا تا لهجه ی بومی بجوییم
کمی حرفِ بروجردی بگوییم…
………
خزان ای کاش تابستان بگردد
خدایا! شهرِما استان بگردد !
یدالله گودرزی(شهاب)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.