فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

سه سروده ازکارهای دیر و دور!

توی این حال وهوای زمستونی که سرده اما از برف وبارون خبری نیست شاید یادآوری غزلهایی ازگذشته دلی رو گرم کنه.امیدوارم! سه سروده ازکارهای دیر و دورم تقدیم شما همنفسان:

کوچ
منم که گام می زنم همیشه در مسیر تو
بدون تو کجا رود کسی که شد اسیر تو؟!
همیشه سرپناه تو حریم دستهای من
همیشه سایبان من، نگاه سربه زیر تو
تمام آن چه هست در اتاق، گوش می شود
به گوش تا که می رسد صدای چون حریر تو
نگاه من که از تبار آسمان و آینه است
هماره خیره مانده بر شکوه چشمگیر تو
تو نیستی و غنچه های خانه دل گرفته ا ند
کجاست در حریم خانه عطر دلپذیر تو؟
من آخر ای صدای سبز عشق، کوچ می کنم
از این سکوت یخ زده به سوی گرمسیر تو!

*شاعر:یدالله گودرزی

اجاق سرد
نه! تو آن بی تاب سابق نیستی
چون گذشته صاف و صادق نیستی

در اجاقِ سرد رؤیاهای من
شعله ی سرخ شقایق نیستی

زندگی با عشق معنا می شود
گوییا با من موافق نیستی…!

دائماً این پا و آن پا می کنی
فارغ از بند دقایق نیستی

با چنین اوضاع و احوالی، عزیز
مثل این که دیگر عاشق نیستی!

گرچه بس تلخ است امّا ای دریغ!
تو برای عشق، لایق نیستی

حسّ من این گونه می گوید به من
نه! تو آن پرشور سابق نیستی!

*شاعر:یدالله گودرزی

تو آن خورشید رخشانى…
کجایی اى ستون آسمانها تکیه گاه تو
فضای عرش و فرش و کهکشانها خاک راه تو
خلایق، شب به شب، حیران ز خال رویت اى خورشید!
ملایک، صف به صف، رقصان به گرد روى ماه تو
دو ابروى تو شاهین وزین خلقت است آرى!
جهان، میزان شده از قاب قوسین نگاه تو
سپیده از سپیداى نگاهت رنگ می گیرد
و شب آغاز می گردد ز گیسوى سیاه تو
“شب تاریک و بیم موج و گردابى چنین هایل”
کجا دست نجاتى هست جز دست پناه تو؟!
تو آن خورشید رخشانى که بر این آستان هر روز
تمام آفرینش می گذارد سر به راه تو!

*یداللَّه گودرزى(شهاب)
yadollah_goodarzi@yahoo.com

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.