فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

بروجردی صفای آب دارد/ دلی قرمزتر از عنّاب دارد !

حکایت زادگاه و عشق به آن از جبرهای دوست داشتنی روزگار است، معمولا کمتر آدمی پیدا می شود که زادگاهش را دوست نداشته باشد.
ایرانی ها تا آنجا که شنیده ام در همه جای جهان به ابراز عشق متعصّبانه به کشورشان شهره اند و چقدر هم خوب! بگذریم از اینکه معمولا ما ایرانی ها بیشتر اهل شعاریم و مثلا کمتر حاضریم گامی عملی برای شناخت بیشتر و معرفی افزونترِسرزمینمان برداریم،
بروجرد شهر و زادگاه من است و بروجردی ها تعصب بیشتری از جاهای دیگر در عشق به زادگاهشان دارند. من نیز مستثنی نیستم ، ضمن اینکه کوشیده ام گامی در راستای معرفی بیشتر این شهر و استانش بردارم.
نوزده ساله بودم که به پیشنهاد موسسه ای فرهنگی کتابی درباره بروجرد نگاشتم با عنوان“سیمای بروجرد،زادگاه فرزانگان” یادم می آید که برایش خیلی زحمت کشیدم، از  کتابخانه های خطی بروجرد تا کتابخانه مرجع دانشگاه تهران را گشتم دنبال بروجرد و بروجردی ها، کتاب که به نهایت رسید، موسسه دچار مشکل مالی شد و یکی از دوستان با شهردار وقت بروجرد مذاکره کرد و ایشان چاپ آن را متقبل شد، عنوانی را هم که بر شهر نهاده بودم یعنی “زادگاه فرزانگان” خیلی پسندید و آن را بر پیشانی شهر حک کرد و از آن روز بروجرد عنوان جدیدی یافت”زادگاه فرزانگان” که به راستی شایسته اش هم بود. کتاب اکنون کمیاب است خود من تنها یک نسخه از آن دارم، اگر صاحبدلی پیدا شود می توان تجدید چاپش کرد با اصلاحات البته.
کار دیگری که در ادامه همان سالها درباره بروجرد کردم سرودنِ مثنوی مفصلی است درباره بروجرد که در آن کوشیده ام سابقه ای از شهر راهم بیاورم و به نمادهایی از آن که در حال فراموشی اند مثل اصطلاحات، نام محلات و … اشاره کنم، چند بیتی به لهجه بروجردی هم سروده ام که در آن مثنوی هست که امیدوارم یکجا منتشرش کنم،می تواند ضمیمه کتاب بالایی شود. متاسفانه آثاری که تا کنون به لهجه بروجردی سروده شده اند بیشتر فکاهه و تفنن بوده و سرایندگان آنها تسلط کافی بر عناصر شعر فولک نداشته اند.
ابیاتی از سروده ام را درباره “زادگاه فرزانگان” تقدیمتان می کنم امیدوارم شما و به ویژه  همشهریانم بپسندید و با حال و هوای همان سالها بسنجید.

دمی همراه ما شو با بروجرد
سفر کن از ولایت تا بروجرد
در اینجا شهری از آیینه بینی
صفای عشق را در سینه بینی
طنین انداز ، نامش در جهان است
که اینجا مامن فرزانگان است
ز سرسبزی تنی انبوه دارد
دلی چون برفِ اسپیکوه دارد
شنو از شاعری اهل همینجا
بهارِ خرّم این شهرِ زیبا
ز”مرشد” شاعر دوران پیشین
که یادش مانده در اوراق زرین :
“خوشا فصل بهاران بروجرد
خوشا احوال یارانِ بروجرد
کشد نورِ تجلی پرده بر رخ
ز شرمِ گلعذارانِ بروجرد…”
بهشتِ شادی و دریای نور است
بروجرد از صفا”دار السّرور” است
بروجردی صفای آب دارد
دلی قرمزتر از عنّاب دارد !
طنین اندازِ عالَم داستانش
جهان مسرور گشت از عالِمانش …
بروجرد و خیابانهای خوبش
خیابانگردیِ وقت غروبش !
“بهار” و “جعفری” و “طالقانی”
پل “لف آر” و “یخچال” است و “قانی”
خیابان “مدرس” “کوی” “قدغون”
محله ی “گوشه “و میدان “رازون”…!

صفا و صوفیان،کوی وزیری
بهارستان و خرم، باغمیری
اگر باشی تو اهل دین وآیین
شوی آخر مقیم “ناسکّدین”
سه راه جعفری غرقِ تماشاست
میان راستابازار غوغاست
بیا تا سوزنی و باغ ملی
برای ثبت اسناد سجلّی!
اگر داری هوای سیر و گلگشت
مشو غافل ز “ونّایی “و”گلدشت”
میانِ ظلمتِ شبهای بی حد
“چغا” چونان نگینی می درخشد !
خداناکرده گر دردی دهد دست
شفای تو درآش “وَرکواز” است!
اگر هست اشتهای تو حسابی
برو سوی حبیب اله کبابی!
حلیمش مایه دار وبی نظیر است
دلم دربند “ترخینه” اسیراست…
چرا ازبین مردم رخت بسته
صفای مردمانِ “چال پسته”؟!
………
خزان ای کاش تابستان بگردد
خدایا! شهرِما استان بگردد !

*یداله گودرزی*

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.