فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

ازسبوی غزلهای من

سه غزل ازسبوی غزلهای من، از هفت ساله تایکساله! که گوارا ومانایشان می خواهم گرچه غزل اولی شادبختانه بسیار مورداقبال بوده است:

انتظار
بی تو در خلوت خود شب همه شب بیدارم
آه… ای خفته که من چشم به راهت دارم

خانه ام ابری و چشمان تو همچون خورشید
چه کنم؟ دست خودم نیست اگر می بارم

کم برای من از این پنجره ها حرف بزن!
من بدون تو از این پنجره ها بیزارم

این که شیرین شده غم خوردن من نیست عجیب
که از اندوهِ نگاهی عسلی سرشارم

جان من هدیه ی ناچیزی ست تقدیم شما
گرچه در شأن شما نیست همین را دارم

کاش می شد که در این خانه شبی از شب ها
دست در دست تو ای خوبترین! بگذارم

من که تا عشق تو باقی ست زمینگیر توام
لااقل لطف کن از روی زمین بردارم!

*یدالله گودرزی*

امضای چشم تو
تنهاترین بهانه ی دنیای من تویی
در رو بروی آینه زیبای من تویی

وقتی که از تمام جهان خسته می شوم
آغوش دلنشین و پذیرای من تویی

با بوی سیب خنده ی تو زنده می شوم
تو یوسف مؤنث و عیسای من تویی !

وقتی به شام آخر خود فکر می کنم
احساس می کنم که یهودای من تویی!

بر لوح سرنوشت من امضای چشم توست
مُهر نماز و خاتَمِ طُغرای من تویی

وقتی که زیر گوش خدا حرف می زنم
راز و نیاز و ناله و نجوای من تویی

مجنون ترین حماسه ی دنیای تو منم
شیرین ترین تغزل شیوای من تویی !!

*یدالله گودرزی*

شبهای تا هرگز
به دنبال تو می گردم تو ای تنهای تا هرگز
تو ای گمگشته در اندیشه ی فردای تا هرگز

منم، جهل مرکّب، آنکه در آغاز خود مانده ست
بیا ذاتِ مرا معنا کن ای دانایِ تا هرگز

بدون چلچراغ چشم هایت راه تاریک است
بیا فانوس روشن کن، بیا زیبای تا هرگز

نمی دانم چه روزی با حقیقت می خوری پیوند
تو ای مرموز! ای کابوس! ای رؤیای تا هرگز

“تو را من با تمام انتظارم جست وجو کردم *”
ولی پیدا نشد آن عشق ناپیدای تا هرگز!

تو ای آن کس که تنها از فراز کوه می آ ید
بگو صبحی نشسته پشتِ این شب های تا هرگز؟!
(* مصراعی از ی. میرشکاک)

*یدالله گودرزی*

نظرات 1 + ارسال نظر
nafas یکشنبه 1 اسفند 1395 ساعت 13:52 http://beest20.ml/

سایت متفاوت و زیبایی دارین خیلی خوشحال شدم دوباره به وبتون اومدم افتخار میدین پیش منم بیاین خیلی ممنون
98651

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.