تفاوت میان نرگس و گل آفتابگردان
تفاوت دو دیدگاه است.
نگاه نخست به چهرۀ خود درآب می نگرد
و می گوید: هیچکس جز من وجود ندارد!
دومی به خورشید می نگرد و می گوید:
من چیزی جُزآنچه می پرستم نیستم!
در شب اما
تفاوتها کم می شود
و تاویل ها بسیار!!
*محمود درویش *ترجمه یدالله گودرزی
کاش آنگاه که مادرم
کودکی غمگین بود
و برای همراهی
نیاز به دوستی دلسوز داشت
من آنجا بودم
تا تنهایی و یتیمیاش را
با خودم قسمت کنم!
کاش من از او بزرگتر بودم
تا برایش مادری کنم!
سوزان علیوان ترجمه یدالله گودرزی (شهاب )
عطر، زبان است
با واژه ها، حروف و الفبای ویژه
مانند همه زبانها.
عطرها هم انواع و اقسام دارند
برخی از آنها طلسم هستند
برخی دعا
و برخی نبردی وحشیانه !
عطرِ متمدن، شکوهِ خود را دارد
و عطرِ وحشی نیز زیبایی خود را
و این بستگی به وضعیتِ روانی ما
در روبرو شدن با آن دارد
و نیز زن و مردی
که از آن عطر بهره می گیرند!
به این معنی که بینیِ آدمی
با فرهنگ، تجربه و سطح تمدنی او پیوند دارد.
مردانی عطرهایی را ترجیح می دهند
که زمزمه دارند.
برخی عطرهایی را می خواهند
که فریاد بزنند.
برخی عطرهایی را دوست دارند
که ترور می کنند!
چگونگیِ رابطه ی ما با زنان
در نوع عطری که ما را متقاعد می کند نقش دارد
عطرِ معشوق یک چیز است
عطرِ محبوب، چیزی دیگر
عطرِ دانشجوی هفده ساله یک چیز است
و عطرِ بانویی چهل ساله، چیز ِدیگر.
برای من، عطری که دوستش دارم
با حالتِ درونی ام تغییر می کند
گاهی عطری را دوست دارم که آتش می زند
گاهی عطری که فراموش کرده حرف بزند!
گاهی هم عطری را
که با من وارد گفتگوی طولانی می شود!
گاهی اوقات، عطرِ ملایم را دوست دارم
گاهی عطرِ وحشی و ستیزه جو را
اما انتخاب اول و آخر من در عطر:
من زنی را دوست دارم
چون ابر
که از زیر دوش بیرون می آید
و با او چیزی جز بوی صابون
و قطره های باران نیست!
#نزار_قبانی ترجمه #یدالله_گودرزی
از کتاب نوچاپ #سفر_با_چمدان_عشق
@N_QABBANI
از هنگامی که در شکم مادر بودم
دنبال آن بودم که تو نگارم باشی
پس از آنکه نقاش واژه ها شدم
با قبیله ام مبارزه می کنمهتلِ زردِ کوچک
مانند نرگسی روی نبض!
هتلی که دیوارهایش را
هاله ای از برگهای بید پوشانده
در سایه ی آسمانخراشها
با پرده های پرنده،
مانند قرارهای دیدار در ذهن
و باغی برهنه با روح اشک
که درآستانه اش خیابانی می پیچد
همانگونه که نامه ای می نویسید.
چوبهای پنجره هایش
آبیِ قایق هایِ غرق شده است
مانند اندوهی درتصاویرِ پیاده روها
و در خواندنِ زنی سبزه و دلفریب
که ترانه هایش را می خوانَد
در وانی از اشکهایش.
هتلِ دلهای شکسته
جایی است که دو نفر
عشق را پیدا کردند،
وقتی سه نفر شدند
آن را گم کردند!
*شاعر: سوزان علیوان مترجم: یدالله گودرزی