-
« فاتحه عاشقی » را بخوانید
یکشنبه 8 دی 1398 18:32
خبرایران: فاتحه عاشقی آخرین مجموعه شعر یدالله گودرزی متخلص به « شهاب» توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد. مجموعه « فاتحه عاشقی »، سروده های مختلف این شاعر را از سال ۹۱ تا ۹۶ دربر می گیرد که بیش از یکصد و بیست سروده است. "غزلها»، «نوسروده ها »، «مثنویها »، « پیاله دوبیتی» و « کوزه رباعی » بخشهای این کتاب هستند.«...
-
زبان فارسی
شنبه 9 آذر 1398 19:34
ای زبان فارسی نامت بلند در جهان همواره مانی بی گزند ای زبان ِ شعر و عشق و آشتی تو همیشه در جهان، گُل کاشتی ای زبانِ مردمِ اهل خِرد واژه هایت، معرفت می آورد... گشته ای در اختلافات جهان ریسمانِ وحدت ِ ایرانیان... *یدالله گودرزی
-
پاییزانه
دوشنبه 6 آبان 1398 10:12
* پاییز این مسافر غمگین رسیده است بر قالی ِ قشنگ ِ زمین آرمیده است پاییز ِ زرد، مثل غزالی گریزپا از دستِ هجمه های زمستان رمیده است آنقدر خسته است که از فرطِ خستگی گویی که جاده های زمان را دویده است در دست او طلوع انار است و پرتقال پاییز در افق، گلِ خورشید چیده است پاییز، روی بومِ غم انگیزِ روزگار تصویرِ شاعرانه ی خود...
-
#از_ذهن_درخت
یکشنبه 31 شهریور 1398 09:47
** هر پاییز در جنگل قدم می زنم تا چهره ام را با باران بشویم، برگی زرد برگی سرخ برگی شعله ور چون آتش، از خودم می پرسم براستی اینها برگ اند یا اندیشه های درختان؟ ! آیا جنگل هم اندوهگین می شود و گریه می کند ؟ آیا جنگل هم خاطره ها را درک می کند آیا درد می کشد آیا ناله می کند؟ ! آیا درختان گذشته اشان را به خاطر می آورند؟ !...
-
#آهنگ_بازیگر
دوشنبه 11 شهریور 1398 17:49
قطعه موسیقی «آخرین بازیگر» به طور اختصاصی برای رادیو نمایش تولید شد . گروه آوان به خوانندگی میلاد و مهرزاد عسگری ، تولید این اثر موسیقیایی را بر عهده داشت که قرار است از این پس به عنوان نماد رادیو نمایش از این شبکه پخش شود. همچنین ترانه این قطعه توسط #شهاب_گودرزی سروده شده و شعیب عرب تنظیم آن را بر عهده داشته است....
-
برقِ تو
یکشنبه 27 مرداد 1398 17:51
روی تمام آینه ها رد ِ پای توست هر گُل، بهارِ کوچکی از چشمهای توست دارد دوباره معجزه ای روی می دهد تعبیرِ آن شکفتنِ گل در هوای توست وقتی که خنده ی تو وزیدن گرفته است یعنی نسیم، خاطره ی آشنای توست دریا ، عمود روی زمین ایستاده است این موجها روایتی از انحنای توست سمتِ دلِ تو شرجی و باران و جنگل است این فصلها، حکایتی از...
-
#ترانه_باران
شنبه 22 تیر 1398 11:15
باران! بباران ناگهان، بر جان ِامان از آسمان از آسمان برجان ِامان،باران! بباران، ناگهان من عاشقم دراین میان، ای جانِ من،ای جانِ جان در زیرِ باران، همعنان، با من بیا ای مهربان با من بیا ای مهربان، در زیرِ باران گم شویم جاری شده در روحمان، احساس، چون رودِ روان ای نازنین! روی زمین، هستی بهارِ دلنشین ای مهربان، در آسمان،...
-
#غزال_غزل
دوشنبه 17 تیر 1398 16:21
می کشم از بس عذاب از دستِ تو گشته ام خُرد و خراب از دست ِ تو ... : گیسوانت را پریشان کرده ای دوست دارم پیچ وتاب از دستِ تو می سُرایم با همه پیچیدگی شعرهای بی نقاب از دست ِ تو گفت: مِیْ را دوست داری یا مرا؟ ! دوست می دارم شراب از دست تو ...! گاه چون آشوبِ توفان می شوی می گریزم چون شهاب از دست تو می روی در زیر آب ازدست...
-
دردوری از نگاه تو بی طاقتم هنوز
شنبه 25 خرداد 1398 10:20
* دردوری از نگاه تو بی طاقتم هنوز من عصرهای جمعه پرازغربتم هنوز نیلوفری که سمبل تنهایی من است قد می کشد بدون تو درخلوتم هنوز ای باغبان!سخاوت دستان تو کجاست؟ چون مزرع ملخ زده پرآفتم هنوز ...! تا کی درانتهای جهان بی تو سرکنم عمری گذشت بی تو و در حسرتم هنوز با اینهمه ز مهر تو نومید نیستم شاید که هست نام تو در قسمتم هنوز...
-
غزلی قدیمی
یکشنبه 12 خرداد 1398 10:19
#هبوط چگونه وهم ِ زمین سبب شد، که تا من از آسمان بیفتم؟! فرو بغلتم از اوجِ بودن،به دامنِ این جهان بیفتم؟! مرا مکان،اوجِ لامکان بود،مرا سجودِ فرشتگان بود ولی فریبِ گناه و گندم، سبب شد از لامکان بیفتم چگونه گم شد عصای ایمان؟کجا شد آن روشنای پایان؟ که مثل قومِ کلیم،حیران، به تیهِ وهم و گمان بیفتم! کجا شد آن روح عاشقانه؟...
-
گریز
سهشنبه 7 خرداد 1398 12:51
گریختن را چنان مشتاقم که شنا کردن را و چون باد رفتن را و پَر زدن را ! در جستجوی خانه ای هستم در قعر دریا به اندازه ی صدفهای انزوا بر بسترِ مرجانی، سخت جان یا درآغوشِ ابری در دوردستِ آسمان یا دستِ کم جزیره ای کوچک به اندازه ی پُشتِ یک لاکپشت ! # یدالله_گودرزی
-
تو نیستی
یکشنبه 5 خرداد 1398 16:34
تو نیستی که ببینی چقدر تنهایم به روی غُربتِ آیینه، دست می سایم... مگر که در شب و توفان کنارِ من باشی که من بدون تو تا صبح هم نمی پایم ! به من اجازه بده، ماهِ من! که برگردم که خالی، است میانِ ستارگان، جایم طلوع کن نفسی، آسمانِ آبی من که من غروبِ غم انگیز و تلخِ دریایم کلام و فلسفه هم در دلم افاقه نکرد که در جهانی...
-
دو شعر کوتاه
سهشنبه 24 اردیبهشت 1398 15:54
سر می روم از جامه ی سکوتِ خودم در من هزار خاطره جاری ست مهتاب می وَزَد باران ِ حرفهای پیانو در گوشه ی اتاق پیراهنِ سکوتِ مرا به بازی گرفته است ! یدالله گودرزی (شهاب) باید زبانی اختراع کنم که فقط من و تو با آن حرف بزنیم و بقیّه ی پرندگان و بقیّه ی حیوانات و بقیّه ی درختان نه بقیّه ی آدمها ! یدالله گودرزی (شهاب)
-
شعر جهان
شنبه 21 اردیبهشت 1398 09:49
معلم نیستم تا یادت دهم چگونه عشق بورزی چرا که ماهیان نیازی به معلم ندارند تا شنا یاد بگیرند! و گنجشک ها نیازی به مربی ندارند تا پرواز بیاموزند. تنهایی شنا کن تنهایی پرواز کن! عشق، جزوه ی آموزشی ندارد و بزرگترین عاشقان تاریخ خواندن و نوشتن نمی دانستند #نزار_قبانی ترجمه #یدالله_گودرزی
-
اردیبهشت
چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 18:35
در بهشت ِ تازه ی اردیبهشت حالِ دنیا هست بهتر از بهشت...! حالِ ما خوب است از بارانِ تو از بهارِ جاریِ دستانِ تو این بهارِ ناب، چون شعرِ تَر است مثل یک دیدارِ تازه، نوبر است آسمان ، آیینه کاری می شود در زمین، آیینه،جاری می شود می شود با خطّی از باران نوشت: بهترین ماهِ جهان، اردیبهشت..! یدالله گودرزی
-
مُهره های شَترنگ !
یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 10:45
اگر چه از غم دوری من و تو دلتنگیم ولی به محضِ رسیدن، دوباره می جنگیم ! به جای آینه بودن ، چرا عزیز دلم میان ِ جامِ بلورین یکدگر سنگیم؟ ! جهانِ تلخِ تو تنها دو رنگ دارد و بس میان معرکه چون مُهره های شَترنگیم ! مگر سفاهتِ تیمور لنگ را داریم که در طریق ِنفسگیر عشق می لنگیم؟ ! حکایت ِمن و تو یک حدیث تکراری است که مثل سازِ...
-
شلّیک کن !
چهارشنبه 4 اردیبهشت 1398 11:45
با زرنگی، خویش را بر قلبِ من نزدیک کن کُلت را بردار و بر پیشانی ام شلّیک کن ! عشق ما دارَد به نفرت می رسد، کاری بکن آخرین سوسوی این فانوس را تاریک کن ! دارد این کابوسِ بی پایان به آخر می رسد کمتر این احساسِ مادرمُرده را تحریک کن! عشق را با دُشمنی کردن یکی پنداشتی فرقِ این دو واژه را از یکدگر تفکیک کن زخم های روحِ من...
-
ای سیل سهمگین
یکشنبه 25 فروردین 1398 14:35
ای سیل ِ ناگهانیِ خودخواه ای سیل سهمگین آتش زدی به خانه ی مادر سیلی زدی به چهره ی بابا ای سیل ِ روسیاه ! اکنون رویای کودکانه ی ما را با خود، کجای جهان بُردی؟ ای سیلِ نابه گاه ؟ !! یدالله گودرزی " شهاب " # سیل_ایران آیینه شکست و خانه ها ویران شد نوروز به حال مردمان گریان شد بر سُفره اگر چه هفت سین کامل بود...
-
#سیل_ایران
سهشنبه 20 فروردین 1398 12:32
زیر پوست این اقلیم نبض بیقراری های زمین است و بی تابیِ آسمان، توفان هم که بیاید جنسمان جور خواهد شد وعیشمان کامل ! *** از آسمان، سیل می آید زمین می لرزد زمان می توفد زلزله جایش را به سیل می دهد سیل به توفان و این چرخه ی معیوب همچنان ادامه دارد... *** سیل می پوید و می شوید و خانه ها و خاطرات را چنان می برد که می گویی...
-
وارونه
شنبه 10 فروردین 1398 12:10
در من دریایی است گذرگاه ِ آهوان ِ رمنده با پرندگانی که شنا می کنند و پروانه ها، مانند عروسهای دریایی در قعر آن می رقصند در من آسمانی است پُر از خرگوشهای پرنده پُر از اسبهای بالدار و ماهیانی که پرواز می کنند ! در من دنیایی است وارونه که قانونهای جهان را به بازی گرفته است # یدالله_گودرزی # شعر_سپید # سوررئال #...
-
یک چشمه از الهه ی نازِ بنان بخوان
چهارشنبه 22 اسفند 1397 12:09
بر ساز ِ عشق نغمه ی ناکوک میزنی ای یار بی خیال! که مشکوک می زنی ای نازنین که نازِ تو از حد برون شده قلبِ تمامِ آینه ها از تو خون شده گفتم تو که پدیده ای و این قَدَر گُلی استادِ ارتباطی و اهل تعاملی در خلسه ی غرور خود اما رها شدی تنها شدی، غریب شدی، بی وفا شدی وقت است تا به قولِ گذشته وفا کنی با دوستان اهل رفاقت صفا...
-
دو دوبیتی
یکشنبه 19 اسفند 1397 16:20
دل گریانِ من ، همدم ندارد پریشان مانده و محرَم ندارد! شبیه جاده ای بر روی مریخ که حتی یک مسافر هم ندارد ! یدالله گودرزی تو وقتی نیستی، توفان می آید صدای ناله ی پنهان می آید چه رازی بینِ تو با آسمان است که وقتی می روی باران می آید ؟! یدالله گودرزی
-
مادران
چهارشنبه 15 اسفند 1397 14:50
مادران ، همیشه زنده اند ! آنها نگرانِ فرزندانشان هستند و در رویای آنها پس از پایانِ زندگی تنها به خواب می روند . مادران، هرگز نمی میرند ! * یدالله گودرزی بر شانه های گوزن درختی ست آشیانِ پرندگانِ مهاجر، درختی که نبضِ بیقراری های زمین است و یک لحظه از رفتن باز نمی ایستد ! * یدالله_گودرزی(شهاب)
-
"چمدانی از ابر "
شنبه 4 اسفند 1397 10:09
چمدانی از ابر برای سرسختیِ مردی که رو در روی باد ایستاده است و اراده ای از کوه برای کفشهایش که از رفتن کوتاه نمی آید! رو در روی بارانها و توفانها در نبردی نابرابر به راه زده ام، باد کلاهم را بر می دارد شالم را می دزدد و جاده ها ، مثل کلافِ سر در گُم به پَرو پایم می پیچند تا عاقبت مرا از پا بیندازند.....
-
تگرگ
چهارشنبه 1 اسفند 1397 18:17
پشتِ سکوتِ حوصله ی من سنگر گرفته ای و رگبارِ واژه هایت مانند دانه های تگرگ یکریز، شلّیک می شود . من چیزی نمی گویم تنها ، قلبم را مانند نارنجکی پرتاب می کنم تا حرفهای سُرخِ تو را منفجر کند ! #یدالله_گودرزی http://sh-goodarzi.blogsky.com/
-
" سال آدمی "
دوشنبه 29 بهمن 1397 14:03
. سال مار و موش سال گوسفند و گاو و خوک سال ارنب و خروس سال خوک! سال ببر یا پلنگ سال گربه و نهنگ راستی ! سال « آدمی » کجاست..؟! (سال 1398 سال خوک است. ) #یدالله_گودرزی (شهاب)
-
بیا مثلِ باران هوایی شویم
یکشنبه 14 بهمن 1397 11:16
بیا مثلِ باران هوایی شویم پُر از لحظه های رهایی شویم ازاین تیرگی خسته شد قلبِ ما بیا عازمِ روشنایی شویم وفادار باشیم با یکدگر که تا دشمن ِ بیوفایی شویم سکوت من وتو پُر از نیستی است صدایی پراز همصدایی شویم به آیینِ آیینه ها رو کنیم برای رفیقان فدایی شویم بپیچان دلت را میانِ غزل بیا عشقِ من! مومیایی شویم به درگاه باران...
-
قناری تر از آواز !
چهارشنبه 19 دی 1397 09:34
در شنبه ترین روزِ جهان از تو سرودم تا جُمعه ترین ثانیه همراه تو بودم یک هفته پر از هلهله ی نام تو گشتم یک هفته پراز وسوسه گردید وجودم گرچه دل تو سختتر از سختترین بود راهی به دماوندترین کوه گشودم ! از پنجره ی اشک به قلبِ تو رسیدم آیینه تَرَک خورد به هنگام ِ ورودم ! با آنکه قناری تر از آواز، تو بودی من غیر ِ سکوت از لبِ...
-
به وُسعتِ یلدا
یکشنبه 25 آذر 1397 10:10
ای مهربان! که جاذبه دارد صدای تو امشب پرنده می وزد از چشمهای تو ! امشب حوالیِ تو مه آلود و مبهم است امشب شکفته در دلِ باران، هوای تو چون ذرّه در هوای نگاهت معلّقند گنجشک های گمشده از کهربای تو ! گفتم که روبروی تو آهندلی کنم امّا نمی گُذارد این دلِ آهنرُبای تو گرچه تمامِ آینه ها صاف و صادقند چیزی برای عرضه ندارند جای...
-
جهانهای موازی !
شنبه 3 آذر 1397 10:07
ای که چشمان عزلخوان و مورّب داری ! بیشتر از غزلِ « سایه » مخاطب داری چشم تو مستیِ صد جامِ پیاپی دارد تو که لبهایی از انگور، لبالب داری ! چشمِ تو، شرح جهانهای موازی ست مرا بیشتر از کُتُبِ فلسفه مطلب داری پیش زیبایی ناب تو معذّب هستم بس که چشمانِ پراز شرم و مودّب داری چشم های تو جهانی ست که بی پایان است تورِ دیدار ازاین...