فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

آنک های در دست چاپ

۱۳ آبان ۱۳۹۴

از مجموعه در دست نشر: “شب نمی گذارد که بخوابم !”

نوسروده ها و آنک های شهاب گودرزی

۱

پاییز است

میان مهر و آبان پلی می زنم

تا تو

مهربان ِ من باشی !

۲

آبان

شاعرانه ترین ماه جهان است

از آن رو که تو در آن به دنیا آمده ای !

۳

باران می بارد

و شاعرانگی ام

مثل دردی لجوج و قدیمی

عود می کند !

۴

بی ترانه ام !

بی خانه ام

از چشمانت برای این آواره

ترانه ای بساز

ازآغوشت خانه ای !

۵

من “دارا” نیستم

اما تو بی شک

سارایی!

۶

تنهایی ام سر به فلک می گذارد

وقتی که

شانه های تو را ندارم !

۷

از ماضی ها و مضارع ها خسته ام

بنشین !

دلم برای یک حال ساده تنگ است !

۸

چشمهایت حرف ندارد

پس تا همیشه

سکوت می کنم!


#یدالله گودرزی(شهاب)/ آبانستان ۹۴

غزلهایی از جنس ِ آتش، یادگاران ِ دورانِ مرد و نبرد

۳۱ شهریور ۱۳۹۴

در معـرض دریای آتش

زمانه شعله ور می شـد،زمیـن و آسمان می سوخت

شب از تنهایی خود ،کهکشان در کهکشان می سوخت


چنان در معـرض دریای آتش ، عاشـقان بودنند

که از هُرم نگاه عشق، مغز استخوان می سوخت


چنان می سـوختم در خـود که در آن بـرزخ وحشی

عرق می ریخت روح من ، زبانم در دهان می سوخت


در آن شب، گیسوان آتش از عمق سیاهی ها

رها می گشت در باد و تمام گیسوان می سوخت


چه شب ها شانه هایـت، تکیه گاه غـربت مـن بود

میان شعله ها،آن شانه های مهربان می سوخت


عطـش بود و غریبـی بود و آتش در میان می ریخت

تمام من، تمام من در آن شب بی امان می سوخت !

# یدالله گودرزی


ای خاک! (برای ایران ِ کوهوار)

روح تنهای تورا آینه دارم ای خاک!

پیشِ آیینه ی تو مثلِ غبارم ای خاک!


وسعتِ شرقی تو دشتِ شقایق شده است

دوست دارم که براین دشت ببارم ای خاک


همه ی سعی من این است دراین قحطیِ عشق

که تورا سبزتر ازقبل بکارم ای خاک!


در دلت-این تپشِ نبضِ زمین- خیمه زده است

ریشه های کُهنِ ایل وتبارم ای خاک


آرزو می کنم ای بسترِیارانِ شهید

لحظه ی مرگ تو باشی به کنارم ای خاک!


تو همه دار و ندارِ دلِ تنهای منی!

گرچه حتی وجبی از تو ندارم ای خاک!

# یدالله گودرزی


حماسه خرمشهر

ای عطر نجیب نان و گندم.

در موسم سبز فصل پنجم

ای شهر همیشه سبز و خرم.

از خاطره ها نمی شوی گم.

این خسته ی کوله بار بسته

با یاد تو می کند تکلم

یک شروه ،دو بیتی و حماسه

یک کوچه، ترانه و ترنم

اینها همه ارمغانی از ماست

با خنده و شادی و تبسم

برخیز و به پاکن آتش و شور

ای مستی خفته در دلِ خُم.

چیزی به کفم ندارم، ای سبز

جز یک دو سه بیت دست چندم


… با این همه زنده ای همیشه

در جاری خاطرات مردم

# یدالله گودرزی


غزلهایی از دیر و دور !

۲۸ مرداد ۱۳۹۴

ای مبهمِ همیشه فراتر ز آرزو

تو کیستی و گم شده ای در کجا؟ بگو!


لرزید زانوان من از این همه سکوت

پوسید شور و شوقِ قدم های ِجست وجو


می روید از سکوتم و آوار می شود

اندیشه ی شکستن ِدیوارِ روبه رو


دیری است حسرتِ تو به جانم نشسته است

چون استخوان به چشمم و چون خار در گلو!


از این همه غروبِ پریشان، دلم گرفت

آیا کجاست ساحل امن نگاهِ او؟؟!


این است آن حقیقت همواره ای عزیز!

ما پیر می شویم در آیینه،مو به مو؟


# یدالله گودرزی(شهاب)


می کشم بر شانه هایم غربت ِاندوه را

غربتِ اندوهِ بی مانند ِهمچون کوه را


شانه هایم زیر این بیداد کم می آورند

کاش می شد کوه باشم این غم ِ بشکوه را


کاش دست مهربانی می زدود از روی لطف

لایه لایه دردهایِ مبهم ِانبوه را


کاشکی دریادلی با ما روایت کرده بود

درد های بی شمار ِشاعری نستوه را


دردهایی چون خوره خونِ غزل را می خورّد

کاش می شد باز گویم دردهای روح را…!


# یدالله گودرزی(شهاب)

زلال و پاک چون الماس بودند

۲۶ خرداد ۱۳۹۴

*آنک*

بایاد ۱۷۵غواص پرنده


آسمان ، دریایی ست

که آغوش می گشاید

برای غواص های پرنده !

*یدالله گودرزی


زلال و پاک چون الماس بودند

همه در شکل رفتن خاص بودند

صد و هفتاد وپنج آیینه – ماهی

میان خاک هم غواص بودند !

* یدالله گودرزی


چارانه ها !

تو حادثه ی بزرگ فردایی تو

در ساعت بیست و پنج می آیی تو

باید که تو را دوباره تفسیر کنند

حرف سی وسوم الفبایی تو!

* یدالله گودرزی(شهاب)


با خنده ی من غرق تبسم شده است

با گریه ی من شور و تلاطم شده است

از بند هزار توی جانم رسته است

مردی که میان سایه ها گم شده است !

* یدالله گودرزی(شهاب)


روح و پی استخوان و تن می سوزد

جانم به هوای خویشتن می سوزد

یک عمر به حال همگان سوخت دلم

اکنون دل من به حال” من “می سوزد !

* یدالله گودرزی(شهاب)


بانو! همه ی ترانه ها قربانت

این جان بلا گرفته سرگردانت

چشمان من این دو دربدر می ترسند

از آن دو پلنگ خفته در چشمانت

* یدالله گودرزی(شهاب)


جان سینه ی پر نیاز دارد ای دوست

چشمان تو بس که ناز دارد ای دوست

کوتاه کنم حدیث گیسویت را

این رشته سرِ دراز دارد ای دوست!

* یدالله گودرزی(شهاب)


تو یاس منی! شود که من یاس تو باشم؟!

دلبسته ی شانه های احساس تو باشم؟؟

در بین تمام عاشقانی که تو داری،

ای کاش که من مخاطب خاص تو باشم!!

* یدالله گودرزی(شهاب)

ماندنی ترین صدا

۲ خرداد ۱۳۹۴

سوگسروده ی یدالله گودرزی در فقدان اندوهبار ماندنی ترین صدا، مهران دوستی:

مهران! صدای روشن تو جاودانه است
در رادیو،طنین کلامت، نشانه است

چون آسمان صدای زلالت عمیق بود
چون کهکشان، هوای دلت بیکرانه است

دیگر کسی به اوج صدایت نمی رسد
تکرار این صدای درخشان، فسانه است

تو تک ستاره بودی و بین شهابها
تابیدن گلوی تو بی شک،یگانه است

**
مهران دوستی به روانی شعر بود
نامش شبیه یک غزل عاشقانه است….