فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

ای تمام رودهای جاری از دستانِ تو

۶ تیر ۱۳۹۵

ای تمام رودهای جاری از دستانِ تو
زردیِ رویِ جهان و زعفرانستانِ تو

آتش تو در جمودِ ذات اشیا شعله زد
زندگی بخشید برباغ جهان، باران تو

در حریق سبز جنگل رفت ابراهیمِ گل
شد گلستان در گلستان جنگل از فرمان تو!

ازسماع ناتمامش نور می بارد هنوز
هست خورشیدِ سخاوتمند دست افشانِ تو

آسمانها و زمین آیینه زارِ حیرت است
برگ سبز کوچکی کافی ست بر برهان تو

آفرینش با تمام وسعت افلاکی اش
هست یک دامن نیاز و دست بر دامان تو

یدالله گودرزی(شهاب)


یک کوفه غربت
این کیست این بیکرانه؟ این مرد تنهای تنها
می آید از سمت ابهام، می آید از سمت رؤیا

یک کوفه غربت به دوشش، یک بافه محنت به دستش
بر شانه های ستبرش، زخم خیانت شکوفا

در لحظه های عبادت، پروانه های قنوتش
پر می گرفتند آرام، تا آن سوی آسمانها

می رفت سوی یتیمان، با دستهای پر از نان
در چشمهای زلالش، بی تابی شرم پیدا

آیینه آسمان بود، تصویری از کهکشان بود
آن بی نشان مثل صحرا، آن بیکران مثل دریا

عقل از تحیر زمین خورد، منطق به بن بست برخورد
شب پیش چشمانش افسرد، او کیست آیا؟ خدایا

هرگز کسی در دو عالم، در این جهان پر از غم
این گونه چون او نبوده است، تنهای تنهای تنها

یدالله گودرزی(شهاب)
*نشانی تلگرام: Aanak_poem@

غزل تازه ی شهاب گودرزی

۲۵ خرداد ۱۳۹۵

اول از خوبی ، خطابم می کند
بعد با یک “نه ” جوابم می کند !

جُرعه جُرعه جُرعه می بخشد به من
مست می سازَد ، شرابم می کند

خشت خشتِ جان من در دستِ اوست
زیرِ پای خود خرابم می کند

قطره ، قطره ،آبرویم می بَرَد
از خجالت گاه آبم می کند

تا که گیسو می سپارَد دستِ باد
مو به مو دارد عذابم می کند

پرسشی همواره در ذهن ِ من است
می رود یا کامیابم می کند؟!

کاش می دانستم این حوّاصفت
داخلِ آدم حسابم می کند !

باغبانِ کاشیِ روح ِ من است !
می بَرَد قمصر ، گلابم می کند

شب ، حضورِ مبهمِ گیسوی اوست
بر مدارِ شب، شهابم می کند

عاقبت با تابشِ چشمانِ خویش
ذرّه ، ذرّه، آفتابم می کند !

یدالله گودرزی(شهاب)
*نشانی تلگرام: Aanak_poem@

ترانه “قرار بیقراران”

۲۴ خرداد ۱۳۹۵

ترانه “قرار بیقراران”تیتراژ برنامه قراربیقراران،
از اینجا بشنوید :

GHarare Bighararan mojtaba2
عاشقی دوباره گل کرد توو هوای شهر باران
آسمون داره می باره تا قرار بی قراران

کوثر و زمزم و تسنیم جلوه هایی از بهشته
هرکسی اهل خدا بود می شه بهتر از فرشته

عاشقا روزه می گیرن به هوای دیدن یار
زیر لب دعا می خونن توی لحظه های افطار

کار و بار مهربونی سکه می شه مثل خورشید
توی هرآیه روشن می شه عاشقی رو فهمید

عاشقی دوباره گل کرد تو هوای شهر باران
آسمون داره می باره تا قرار بی قراران

عاشقا روزه می گیرن به هوای دیدن یار
زیر لب دعا می خونن توی لحظه های افطار

کار و بار مهربونی سکه می شه مثل خورشید
توی هرآیه ی روشن ، می شه عاشقی رو فهمید

*شهاب گودرزی
*خواننده: مجتبی مصری ،امیدرمضانی

*نشانی تلگرام: Aanak_poem@

طواف

۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۵

هرجای جهان ، این قبله نما را می گذارم
باز حجرالاسود چشمانت را نشان می دهد
تو کعبه ی سیال منی !
که مثل نسیم
مدینه به مدینه می گذری
و همه جا را متبرک می کنی
بگذار با خلعت ِ عشق تو
اِحرام ببندم
بگذار در آستانه ی آن چشمها
اعتراف کنم
بگذار گردِ دستهای تو
طواف کنم !

#شهاب گودرزی/ مهرستان ۹۴

با نسیم تو
سنگ ، شاعر است
کوه، رودی استوار
رود
یک سرود
سرو ، مصرعی بلند
آسمان
یک سروده ی سپید
هر پرنده ، واژه ای ست

در میان این ترانه های رنگ رنگ
این چکامه های نوبر و قشنگ
من
مثل یک علامت ِ تعجبم !

*شهاب گودرزی
*نشانی تلگرام: Aanak_poem@

Aanak_poem@

۸ اردیبهشت ۱۳۹۵

ای عشق بخارایی!
می آیم از آن سوی شب، با خاطره ا ی نورانی
با کاهکشانی در پی، سرمست ز دست افشانی

ماه، آینه ا ی در دستم، خورشید به دیگر دستم
در برکه ی شب می رانم بر زورق سرگردانی

در رقص و سماعی دیگر، در جذبه و حالی دیگر
می چرخم و می چرخانم در دایره ی حیرانی

رؤیای زمینی بودن، با عقل جهان پیمودن
در دام زمینم انداخت، در چنبره ا ی شیطانی

ای عشق بخارایی هان، تا شهرِ سمرقندم خوان
دلتنگم و گیج و حیران، از این خردِ یونانی

بنشین که بگویم ای دوست! تعبیر شکست خود را
چین های پیاپی دارم در آینه ی پیشانی

تندیس هبوطم اکنون، سرگرم سقوطم اکنون
با دست و دهانی سنگی با همینه ا ی سیمانی

یدالله گودرزی(شهاب)

چند آنک

۱
پیر شدیم
نه به پای هم
به دست هم !
۲
رسیدن ، همیشه خوب نیست
وگرنه انار
از رسیدن
اینهمه دلخون نبود !
۳
بیزارم از سکوت
رهایم کن
در دره ی عمیقِ صدایت !
۴
به خواب پناه می برم
کاش مرا ببَرَد
یا تو را بیاوَرَد !

*شهاب گودرزی
*نشانی تلگرام: Aanak_poem@