فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

فرصتی برای پرنده شدن

سروده ها و نگاشته های یدالله گودرزی

از شعر بلند : “عشقی بی نظیر برای زنی استثنایی”

۲۵ دی ۱۳۹۵

بیشترین چیزی که در عشق تو آزارم می دهد
این است که چرا نمی توانم بیشتر دوستت بدارم
وبیشترین چیزی که درباره حواس پنجگانه عذابم می دهد
این است که چرا آنها فقط پنج تا هستند نه بیشتر؟!
زنی بی نظیر چون تو
به حواس بسیار و استثنایی نیاز دارد
به عشق های استثنائی
و اشکهای استثنایی…

بیشترین چیزی که درباره« زبان» آزارم می دهد
این است که برای گفتن از تو، ناقص است
و «نویسندگی »هم نمی تواند تورا بنویسد!
تو زنی دشوار و آسمانفرسا هستی
و واژه های من چون اسبهای خسته
له له می زنند
و عبارات من برای تصویر شعاع تو کافی نیست

مشکل از تو نیست!
مشکل از حروف الفباست
که تنها بیست و هشت حرف دارد
و ازاین رو برای بیان گستره ی زنانگی تو
ناتوان است!

بیشترین چیزی که درباره گذشته ام باتو آزارم می دهد
این است که باتوبه روش بیدپای فیلسوف برخورد کردم
نه به شیوه ی رامبو، زوربا، ون گوگ و دیک الجن و دیگر جنونمندان
با تو مثل استاد دانشگاهی برخورد کردم
که می ترسد دانشجوی زیبایش را دوست بدارد
مبادا جایگاهش مخدوش شود!
برای همین عذرخواهی می کنم از تو
برای همه ی شعرهای صوفیانه ای که به گوشت خواندم
روزهایی که تر وتازه پیشم می آمدی
و مثل جوانه گندم و ماهی بودی
از تو به نیابت از ابن فارض، مولانای رومی و ابن عربی پوزش می خواهم…

اعتراف می کنم تو زنی استثنایی بودی
و نادانی من نیز
استثنایی بود!!

*نزار قبانی
*ترجمه : یدالله گودرزی (شهاب)

ترانه “راهِ شب”

۱۵ شهریور ۱۳۹۵


لحظه ها پُر از سکوتن
لحظه ها پُر از سپیده
یه قطار از توو سیاهی
راهشو ادامه می ده

یه قطار ِ بی توقف
با مسافرای خوشبخت
توی رویای شبونه
همگی خیالشون تخت

راه شب مثل قطاره
مقصدش سپیده ی صبح
روی موج شب سواره
هاله ی دمیده ی صبح

راه شب مثل یه راهه
راهی از صدا لبالب
آخرش طلا می باره
جاده ی نقره ای ِ شب

لحظه ها پر از ترانه
لحظه ها پر از سپیده
یه قطار از توو سیاهی
راهشو ادامه می ده…

ترانه: یدالله گودرزی(شهاب)
تیتراژ پایانی برنامه «راه شب»رابا
صدای محسن فرخی بشنوید:
آهنگسازوتنظیم: مجتبی مصری
مدیر تولید وپخش: امید رمضانی

چند شعر از نزار قبانی

۳ شهریور ۱۳۹۵


“سناریو”

از عشق ورزی در پرده
وبازی کردن نقش عشّاق کلاسیک
خسته شده ام
می خواهم پرده را بالا بزنم
سناریو را پاره کنم
و مقابل همه داد بزنم
من عاشقی معاصرم
و به کوری چشم روزگار
معشوق من تویی!

*نزارقبانی
*ترجمه: یداله گودرزی(شهاب)

“شاهکار”

هنگامی که از برجسته ترین شعرم
که زندگی
و آرزوهایم را
به پایش ریخته ام،بپرسند
با خط طلاکوب فارسی
روی هر ستاره می نویسم:
سروده ی شاهکار من تویی…!

*نزارقبانی
*ترجمه: یداله گودرزی(شهاب)

تا وقتی در شعرها و واژه هایم هستی
ترشرو نباش ، شیرین من !
زیرا
گرچه در گذر زمان پیر می شوی
اما در نوشته های من
هرگز پیر نمی شوی !

*نزارقبانی
*ترجمه: یداله گودرزی(شهاب)


براستی دوستت دارم
و از ابتدا می دانم،
این بازی را خواهم باخت!

*نزارقبانی
*ترجمه: یداله گودرزی(شهاب)

آنک غزالِ غزل !

۲۸ تیر ۱۳۹۵

با من بگو که همرهِ من پیر می شوی
یا آنکه بینِ راه، ز من سیر می شوی؟!

ای ماهِ دوردستِ من، ای ماهیِ گُریز!
کی در میانِ بِرکه به زنجیر می شوی؟!

چون چکه ای ز نور، درآیینه می چِکی
آنگاه مثلِ آینه تکثیر می شوی

رویای صادقی که سرانجام می رسی
یک خوابِ عاشقانه که تعبیر می شوی

چین می خورَد نگاهِ غم انگیزِ آینه
وقتی ز دستِ آینه دلگیر می شوی

می روید ازکویرِگلویم، گُلی کبود
وقتی شبیهِ بُغض، گلوگیر می شوی !

دست ازفریب وفاصله بردار، خوبِ من !
داری برای خوب شُدن دیر می شوی..!

یدالله گودرزی(شهاب)
*نشانی تلگرام: Aanak_poem@

غزل کرگدن

۱۴ تیر ۱۳۹۵

کرگدن پوستی از وحشتِ سرما دارد
کرگدن چشم به سرسختیِ فردا دارد!

می کشد طالعِ تنهاییِ خود را بر دوش
گرچه انگار تنی سخت شکیبا دارد

کرگدن بُهتِ زمان است که با اندوهش
روی پیشانیِ تبدارِ زمین جا دارد

توی یک دشت که از هر هَیَجانی خالی است
کرگدن، کوهتر از کوه، تماشا دارد!

کرگدن این مَنِ تنهاست که در چشمانش
بُغضِ یک نسل فروریخته را می بارد…!

یدالله گودرزی(شهاب)
*نشانی تلگرام: Aanak_poem@