اگر چه از غم دوری من و تو دلتنگیم
ولی به محضِ رسیدن، دوباره می جنگیم !مگر سفاهتِ تیمور لنگ را داریم
که در طریق ِنفسگیر عشق می لنگیم؟!
حکایت ِمن و تو یک
حدیث تکراری است
که مثل سازِ بدآهنگ، ناهماهنگیم!
یدالله گودرزی
با زرنگی، خویش را بر قلبِ من نزدیک کن
کُلت
را بردار و بر پیشانی ام شلّیک کن !
عشق
ما دارَد به نفرت می رسد، کاری بکن
آخرین
سوسوی این فانوس را تاریک کن !
دارد این کابوسِ بی پایان به آخر می رسد
کمتر این احساسِ مادرمُرده را تحریک کن!
عشق را با دُشمنی کردن یکی پنداشتی
فرقِ این دو واژه را از یکدگر تفکیک کن
زخم های روحِ من افزونتر از باران شُدند
بر دلم تیرِ خلاصِ عشق را شِلّیک کن!
یدالله گودرزی " شهاب "
ای
سیل ِ ناگهانیِ خودخواه
ای
سیل سهمگین
آتش
زدی به خانه ی مادر
سیلی
زدی به چهره ی بابا
ای
سیل ِ روسیاه!
اکنون
رویای
کودکانه ی ما را
با
خود، کجای جهان بُردی؟
ای
سیلِ نابه گاه ؟!!
یدالله گودرزی " شهاب "
#سیل_ایران
آیینه شکست و خانه ها ویران شد
نوروز به حال مردمان گریان شد
بر سُفره اگر چه هفت سین کامل بود
سیل آمد و سین هشتمِ ایران شد
#شهاب_گودرزی
زیر پوست این اقلیم
نبض بیقراری های زمین است
و بی تابیِ آسمان،
توفان هم که بیاید
جنسمان جور خواهد شد
وعیشمان کامل!
***
از آسمان، سیل می آید
زمین می لرزد
زمان می توفد
زلزله جایش را به سیل می دهد
سیل به توفان
و این چرخه ی معیوب
همچنان ادامه دارد...
***
سیل می پوید و می شوید
و خانه ها و خاطرات را چنان می برد
که می گویی پیش از این
چیزی هرگز نبوده است !
* یدالله گودرزی
در من دریایی است
گذرگاه ِ آهوان ِ رمنده#هوای_قونیه
:
اگرچه از همه ی
خلق منزوی شده ام
خرابِ مستی این
شهر مینوی شده ام
مسافرم!
چمدانهای من پر از شعر است
دوباره عازم
آفاقِ معنوی شده ام
مرا به رقص
درآور که در سماع حضور
اسیر جذبه ی
اشراق مثنوی شده ام
هوای
"قونیه" هرگز رها نخواهد کرد
مرا که عاشق
اشعار مولوی شده ام!!
..
#قونیه /آذر81،
یدالله گودرزی