.
سال مار و موش
سال گوسفند و گاو و خوک
سال ارنب و خروس
سال خوک!
سال ببر یا پلنگ
سال گربه و نهنگ
راستی !
سال « آدمی » کجاست..؟!
(سال 1398 سال خوک است. )
#یدالله_گودرزی (شهاب)
پُر از لحظه های رهایی شویم
ازاین تیرگی خسته شد قلبِ ما
بیا عازمِ روشنایی شویم
وفادار باشیم با یکدگر
که تا دشمن ِ بیوفایی شویم
سکوت من وتو پُر از نیستی است
صدایی پراز همصدایی شویم
به آیینِ آیینه ها رو کنیم
برای رفیقان فدایی شویم
بپیچان دلت را میانِ غزل
بیا عشقِ من! مومیایی شویم
به درگاه باران نیایش کنیم
بیا این سحر را خُدایی شویم....!
#یدالله_گودرزی(شهاب)
yadollah_goodarzi@yahoo.com
در شنبه ترین روزِ جهان از تو سرودم
تا جُمعه ترین ثانیه همراه تو بودم
یک هفته پر از هلهله ی نام تو گشتم
یک هفته پراز وسوسه گردید وجودم
گرچه دل تو سختتر از سختترین بود
راهی به دماوندترین کوه گشودم !
از پنجره ی اشک به قلبِ تو رسیدم
آیینه تَرَک خورد به هنگام ِ ورودم !
با آنکه قناری تر از آواز، تو بودی
من غیر ِ سکوت از لبِ لعلت نشنودم
نام از تو نبردم نکند شهر بداند
از بس که من از بُردنِ نام تو حسودم!
رودی شده ام وازَده در معرضِ توفان
از زلزله ی آبیِ این عشق، کبودم !
تو شعرترین شعرترین شعرِ جهانی
من شاعرِ گُنگی که فقط از تو سرودم!
* یدالله گودرزی
ای مهربان! که جاذبه دارد صدای تو
امشب پرنده می وزد از چشمهای تو !
امشب حوالیِ تو مه آلود و مبهم است
امشب شکفته در دلِ باران، هوای تو
چون ذرّه در هوای نگاهت معلّقند
گنجشک های گمشده از کهربای تو !
گفتم که روبروی تو آهندلی کنم
امّا نمی گُذارد این دلِ آهنرُبای تو
گرچه تمامِ آینه ها صاف و صادقند
چیزی برای عرضه ندارند جای تو
شبنم به روی تک تکِ گلها نشسته است
پیداست در حوالیِ من ردِّ پای تو
امشب،شبی به وُسعتِ یلداست، خوبِ من
مانندِ قصه هاست شبِ باصفای تو !
#یدالله_گودرزی (شهاب)
ای که چشمان عزلخوان و مورّب داری !
بیشتر از غزلِ « سایه » مخاطب داری
چشم تو مستیِ صد جامِ پیاپی دارد
تو که لبهایی از انگور، لبالب داری !
چشمِ تو، شرح جهانهای موازی ست مرا
بیشتر از کُتُبِ فلسفه مطلب داری
پیش زیبایی ناب تو معذّب هستم
بس که چشمانِ پراز شرم و مودّب داری
چشم های تو جهانی ست که بی پایان است
تورِ دیدار ازاین منظره، هر شب داری!
چهره ات در اثَرِ شرم چه گلگون شده است
نکند ای بُتِ سودازده ام، تب داری...؟!
#یدالله_گودرزی(شهاب)