گوشی ها !
هوا پُر از سلّولهای صداست
تا در کنار هم
شکلِ کلماتِ کلام تو را
کامل کنند !
گوشی های گرسنه
نانِِِِِ گرمِ صدایت را حریصانه می بلعند
اما تلفنی که روزها وشبها
گوش به زنگِ توست
در رخوتِ نمناکِ لحظه ها
زنگ می زند !
طیفی بنفش
روی حباب های هوا
سایه می شود
و رودِ صدای تو
به نبضِ ساکتِ روحم نمی رسد!
راستی !
بی حس ناب صدایت
چگونه می توان زیست ؟
گرچه
بعد از تو
هیچ چیز مهم نیست !
* یدالله گودرزی(شهاب)
شب در سکوت آینه
شب در سکوتِ آینه آشوب می کنی
حالم بد است، حالِ مرا خوب می کنی
بیدار می کنی تو گلوی پرنده را
هاشور می زنی به لبم طرحِ خنده را
من بُهتِ سرد و ابریِ یک آه ممتدم
در درّه ی عمیقِ نگاهت مردّدم!
لبخند را به روی لبم قاب می کنی
رسمِ قدیمِ آینه را باب می کنی
ماه از لبانِ شیری تو آب میخورَد
صدها ستاره بر تنِ تو تاب می خورَد!
عالَم برای خواندنِ تو گوش می شود
شب پیشِ چشم های تو
خاموش می شود….! * یدالله گودرزی(شهاب)
رباعی
در وادیِ جهل،بت تراشی نکنید!
خون در دل شهر نور و کاشی نکنید!
ای هرزه دلانِ زشت رو،در این باغ
برچهره ی گل، اسید پاشی نکنید!
* (شهاب) گودرزی